سلام من علی محمد هستم smiley

من دیشب وقتی می خواستم به خوا بم  مبایلم را ساعت هشت صبح کوک کردم وبعد مادرم به من گفت که علی وفردا  ساعت هشت صبح تو بی دار نمی شی  واگر فردا گوشییت زنگ زد با کتک بیدارت میکنم ومن هم گفتم باشد  ومن را فردا با کتک بی دار کنید چون میدانستم اگر صبح زود مادرم من را بیدار کنه می توانم به کارها و ورزش  شم برسم وبعد از یکم بازی رفتم وهمراه همه ی خانواده یعنی من به همراه پدر ومادرم ودوتا برادر هایم مهدی وامیر حسین  رفتیم وخوابیدیم

من نتوانستم ساعت  هشت صبح بیدار شوم وآن  موقه   فهمیدم که هرف مادرم کهدیشب به من زد تو خالی بودووقتی که کمی چشم هایم را باز کردم دیدم موبایلم دارد زنگ می زند   وپدرم گفت پاشو  و  این  مبایلتا  دورست کن موبایلت خفمون کرد ومن هم آب آلود رفتم وموبایلم را خاموش  کردم ودباره رفتم خوابی دم ومادرم بیدار شد ومن یکم دیگر خوابیدم

ویکم بعد بی دار شدم یگ غصه ای داشتم که زود بیدار نشدم  ولی زیاد هم آن ناراهتی را برای خودم جدی نگرزفتم ورفتم و همراه مادرم  وباهم دواتایی صبحانه خوردیم  وکم کم بقی یه هم آ مدند و آنهاهم صبهانه خوردن ومن درهنگام  صبهانه ی آنها  من چایی شیرن خوردم  بعد از صبحانه مادرم رفت تا خرید ی برای ناهار بکند  ومن زی یاد از ناهار امروز خوشم نمی آید  وموقه ی نهار که شود  مادرم به من گفت بورو و برای ناهار تن ماهی بخر وقتی رفتم کوثر یک دست گاه هایی رو ی پیشونی یه من گذاشتم  مبعد من رفتم تو خریدم وآمدم بیرو  وقتی آ مدم بیرو ن رفتم ورفتم یک سری به خانه ی مادر بزرگم زدم  که داشتند میساختنش  وبعد  دیدم کیف نمیده ورفتم خانه واز شبکه آموزش موطالعات  اجتماعی  خواندم  وگوش دادم  وآن درس برای من خیلی قدیمی بود  وموقه ی ناحار مادرم برای ما یک نوع تون ماهی آورد

 

            هیش وقت زود غذاوت نکنیم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها